عدل . واژه ای آشنا با مفهومی گنگ ….

مقابل قفسه س کتاب ها نشسته بودم که چشمم به مجموعه لغت نامه دهخدا افتاد ، به خودم گفتم که در این لغتنامه معنی این لغت رو پیدا کنم .لغتنامه رو باز میکنم ع.د.ل پیداش کردم براتون در زیر نوشتمش :

 

عدل . [عَ] ( ع اِمص ) مقابل ستم.مقابل بیداد.داد.( دستوراللغة ).مقابل جور.ضد جور.نقیض جور. (منتهی الارب)(اقرب الموارد).مقابل ظلم.نصفت.قسط.عدالت.انصاف.امری بین افراط و تفریط.مساوات در مکافات به نیکی نیکی و به بدی بدی .داوری به حق  

حالا میفهمم که چه قدر این کلمه " عدل " در میان ما و در جامعه ما غریبه و نا آشناست …

…که ما چه قدر از مفاهبم و معانی واژه ها دور هستیم .

حالا میفهمم که دیگه ما ، مایی که فکر میکردم نیستیم …

لغتنامه رو میبندم و به عدل فکر میکنم …

عدل + علی …

به عدل علی …

و این بار عمق فاجعه رو درک میکنم …

 

دلم دیگه برای خودم و جامعه نمیسوزه بلکه برای واژه ها میسوزه …

بیچاره واژه ها …

عدل اونها هم نتونسته از گزند … مصون بمانه …

بیچاره واژه ها …

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد