در روزگاران دور در یک معبد قدیمی استاد بزرگی وجود داشت که اندیشه های نوینی را درس می داد
در معبد گربه ای بود که به هنگام درس دادن استاد سروصدا می کرد و حواس شاگردان را پرت می کرد
استاد از دست گربه عصبانی شد و دستور داد که هر وقت کلاس تشکل می شود ، گربه را زندانی کنند تا حواس بقیه پرت نشود
چند سال بعد استاد درگذشت ولی گربه همچنان به هنگام تشکیل کلاسها زندانی می شد
بعد از مدتی گربه هم مرد
مریدان استاد بزرگ ، گربه دیگری را گرفتند و به هنگام درس اساتید معبد آنرا در قفس زندانی کردند
قرنها گذشت و نسل های بعدی درباره تاثیر زندانی کردن گربه ها در تمرکز دانشجویان ، رساله های بزرگی نوشتند
کسی مانند من تنها نماند .
به راه زندگانی وانماند .
خدا راَدر قفای کاروان ها
غریبی در بیابان جا نماند .